باید خودم را چند تکه کنم. تکه‌ای از من همراه مادربزرگ در بیمارستان باشد. تکه‌ای از من در خانه مراقب مادر باشد و هر وعده سه مدل غذا بپزد. تکه‌ای از من در اتاق بنشیند و برای استاد راهنما اول مقاله بنویسد و تکه‌ی دیگری از من در آزمایشگاه استارت پروژه جدید و بزرگ استاد راهنمای دوم را بزند. تکه‌ای از من مدرسه باشد و درس بدهد و جزوه فیزیک دوازدهم را کامل کند و تکه دیگری از من به بچه‌های کلاس‌های عصر بفهماند اینکه شما با ۱۶ سال سن نمی‌دانید تقسیم ۵۴ بر ۹ می‌شود ۶ به ضعف در ریاضی‌تان برمی‌گردد نه فیزیک. حتی تکه‌ای از من باید خیاطی‌های بابا را انجام دهد و تکه دیگرم برای دوستی که در تهران دفتر پلنرش پاره شده و غصه می‌خورد تمام شهر را بگردد و آنچه در سلیقه دوستش است پیدا کند و برایش بفرستد. به همه این‌ها یک یار بدقلق را اضافه کنید. یک عدد یار، که همه جا هست اما تکه‌تکه شدنم را نمی‌بیند و نیامده دلش می‌خواهد در دل هر اتفاقی یک داستان برای او هم بنویسم. مثلا همین دیروز در محوطه بیمارستان کنارم نشسته بود و می‌گفت:" اگه یه روز من بستری باشم اینجا همراهم می‌مونی؟" چه می‌گفتم؟ به یاری که وقتی نادیده‌اش می‌گیرم که برود اما باز روی هر نیمکتی کنارم نشسته است چه می‌گفتم؟ چند روز نبود و باید تلافی می‌کردم. بی‌رحمانه گفتم:" بستگی داره." با تعجب نگاهم کرد و گفت:" به به! به چی؟" گفتم:" به اینکه چند درصد مطمئن باشم سالم برمی‌گردی." گفت:"خب؟ بقیه‌ش؟" گفتم:" همین. اگه بدونم سالم مرخص می‌شی می‌مونم." پرسید:" و اگه احتیاج به مراقبت داشتم می‌ری. گفتم:" احتمالا" گفت:" برگرد" برنگشتم. می‌خواست مچم را بگیرد. می‌خواست لبخندی که پنهانش کرده بودم ببیند. گفت:" ببینمت؟" چقدر ببینمت از برگرد قوی‌تر است. چقدر دلبرتر است. ببینمت می‌تواند خلاصه تمام حرف‌های عاشقانه‌‌‌ای که باید بگوید باشد. نگاهش کردم. لبخند زد و گفت:" باور کن چشمات می‌گن طوریم شه پاشنه در اتاقمو در میاری." خندیدم و گفتم:" پاشنه درو در میارم؟ می‌شکنمش! " بلند شدم و روسریم‌ام را مرتب کردم. مادربزرگه تنها بود. نگاهم کرد و گفت:" من مریض شدم پیشم نمون. نمی‌خوام اونی که این‌جوری خسته‌ت می‌کنه من باشم." گفتم:"تنها چیزی که خسته‌م می‌کنه نبودنته." گفت:" زود برمی‌گردم" لبخند زدم و گفتم:" خوبه" خوب نبود. از آخرین باری که گفته بود زود برمی‌گردم چند ماه گذشته. ما حتی تعریفمان از کلمات هم تفاوت دارد. بیاید کدام زندگی را بسازیم که من هر روز پشت پنجره‌اش منتظر اویی نباشم که قول داده زود بیاید؟

پ ن عنوان از امید صباغ‌نو 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خرید اینترنتی مرجع متن آهنگ Caryn مدیریت دولتی سطرهای سفید همه چی آموزش بهینه سازی سایت فوتبال شهرچهاربرج تولید و فروش انواع ساندویچ پانل , ورق رنگی الوزینگ و گالوانیزه