مدتیه
که حواسپرت شدم. کوچکترین چیزها یادم میره. دیروز برای مادر دمنوش شیرینبیان
درست کردم و گذاشتم رو شعله کوچک گاز دم بکشه. اومدیم خونه دیدیم تمام خونه رو دود
گرفته و حتی ریشه ۵ سانتی با قطر ۱ سانت شیرین بیان کاملا از بین رفته و فقط یک
چیزی به اندازه چوب کبریت ته ظرف مونده. چند روز پیش هم مرغ رو هم
سوزونم. فکر کنید؟ یه دیگ آب تبخیر شه و تمام خونه تو دود فرو بره و بعد از نیم
ساعت به مشامتون برسه، و به خودتون بگید "کی
اسپند دود کرده؟ چرا دودش تو خونه ماست؟". بدتر از همه اینکه مدام یادم میره
موبایلم رو کجا گذاشتم. تو همین یه هفته ۴ بار گمش کردم. آخرین بار دیشب بود.
خواستم پارچ آب رو بردارم، گوشیم رو گذاشتم تو یخچال که دستم آزاد باشه و بعد برش
دارم. تو کمتر از صدم ثانیه یادم رفت و پارچ رو گذاشتم جلوش و تا ۲ صبح دنبالش
گشتم. حتی یکبار کنترل تلویزیون رو اشتباهی گذاشتم تو کیفم و در روز مذکور از ساعت
۷ صبح تا ۹ شب مدرسه و کلاس داشتم و متوجه نشده بودم. من حتی بارها روغن تو ماهیتابه
ریختم اما یادم رفته و چند دقیقه بعد فهمیدم این ظرفی که بوش درومده من گذاشتمش رو
گاز. من از اونام که وقتی یه کاری رو انجام میدم باید برای بقیه کارام نوت بذارم
چون کاملا از ذهنم پاک میشن و ممکنه خسارتهای مالی و جانی به جا بذارم. حتی میتونم
بگم حافظهم مثل ماهی شده. ۳ ثانیهای شده و تمام کارهام -اگر نوت نذارم براشون-
یادم میره. اما شما بیا به من بگو هفته پیش فلانی چی گفت؟ مگه یادم میره؟ با تمام
جزئیاتش یادم میمونه. من حتی برای ضربدرهای روی مچم هم باید یادداشت بنویسم
وگرنه یادم میره ضربدر استاد یعنی چی؟ ضربدر مریم یعنی چی؟ ضربدر دهم یعنی چی؟
انگار گیر دادم به کلام آدمها و فقط اونها رو میتونم به ذهنم بسپرم و مابقی
چیزها میشن ضربدر، رو مچ دست چپ! اما اینکه یه نسخه از پایاننامهم تو جلسه دفاع
گم شده تقصیر من نیست! استاد راهنمای دوم میگه من گذاشتم رو میز. استاد راهنمای
اول میگه اصلا ایشون پایاننامه همراشون نبود. دوستی که بعد از من دفاع داشت میگه
چیزی جا نمونده بود و آقای حسینزاده میگه من سالن رو تمیز نکردم! شاید بچههای خدمات
دیده باشن! و تو هی یگی کاش خدماتیها دیده باشن و تو سطل زباله انداخته باشن جای
اینکه دست کسی افتاده باشه! تو این یه مورد استثنائا من چیزی رو فراموش نکردم.
مطمئنم رو میز فقط دو نسخه اساتید داور بود و من برداشتمشون! اینکه نسخه استاد
راهنمای دوم کجاست و چطور از روی میز غیب شده، میتونه سرانجام ترسناکی داشته
باشه. مثل اینکه دو سه ماه دیگه ببینی یکی کارت رو مقاله کرده و تو موندی و
سرنوشتی که دیگه نمیدونی چطور تغییرش بدی.
پـ نـ ترجمه پست قبل
عنوان: "فقط به خاطر تو"
دلم میخواد از مجسمه میرزا بالا برم و اسبش رو بردارم و سوارش بشم و از تمام رشت آدرس خونهت رو بپرسم تا همه مردمی که من و دیدن و خندیدن و منو چپچپ نگاه کردن به گوشت برسونن که ای یار کجایی که یه دختر چشم سفید به خاطر تو اسب میرزا رو برداشته و رشت رو زیر پاش گذاشته.
درباره این سایت